دست دلم به لرزه میافتد

پای دلم میلنگد

چشم دلم کور میشود

وقتی دوباره یادم میافتد که تو دیگر نیستی .

آری نیستی و نبودنت خانه دلم را به آتش میکشد و من میسوزم و میسازم با نبودنت .

آری

من سالهاست که زغال فروش دل سوخته خودم شده ام .


تنها