فروغ نامه

دفتری است از جنس دلتنگی

یادگاری 4


۲۲ مهر ۹۴ ، ۱۱:۳۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

روزگار سلام _ قسمت چهارم

روزگار سلام

امروز که با پدرم از بقالی سرکوچه به سمت خانه برمی گشتیم مردی مسنی را دیدیم که زیر لب با خود چیزی میگفت و زیر زیرکی میخندید وقتی به ما رسید خطاب به پدرم گفت : آقا ببخشید شما هم این لطیفه را شنیده اید که یارو درب خانه اش را رنگ میکند بعد خانه اش را گم میکند ؟

بعد خودش زد زیر خنده و گفت : من هم درب خانه ام را رنگ کردم . خودم را هم رنگ کردم حتی زن و بچه ام را هم رنگ کردم . خواستم زندگیم قشنگتر شود ولی نمیدانم چرا زندگی را گم کردم . زن و بچه ام را هم گم کردم . حرفش که تمام شد دستش را روی شانه های پدرم گذاشت و گفت از من به شما نصیحت که هیچوقت درب خانه ات را رنگ نکن . اینرا گفت و کیسه نان خشک را از روی زمین بلند کرد و رفت .

پدرم آهی کشید و بیا بریم که حسابی دیر شد . منکه هنوز نفهمیدم آن مرد مسن چه گفت ولی فکرکنم بقول حسن یک تخته اش کم بود .مگر میشود آدم بچه ها و خانه خود را گم کند ؟

امروز دانیال میگفت فکرکنم پدرم مرا دوست ندارد چون وقتی از پله ها افتادم او نیامد دستم را بگیرد و بلندم کند . ولی همیشه پدرم میگوید پدر دانیال مرد خیلی مهربانی است او بخاطر اینکه ما و بچه هایش الان لبخند بزنیم رفت جنگ و الان بی جان و فلج روی تخت افتاده . روزگار بنظر تو دانیال راست میگوید یا پدرم ؟

ادامه دارد .....

۲۴ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۸ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

مرور خاطرات

عکسهای گذشته را مرور میکردم یادت تو هم از خاطرم گذر کرد

آهی بر لبانم نشست

یکدفعه دلم لرزید

دلم لرزید از اینکه نکند فراموشت کردم

دوباره حسابی در خاطرم مرورت کردم

اصلا با خودم عهد بستم روزی صدبار مرورت کنم

بودنت را آرزو دارم . زیبایی این دوست داشتن در این است که تو نمیدانی من چقدر دوستت دارم

دانسته و ندانسته تا آخرین قطره عشقم دوستت دارم .....

۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۸:۲۷ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

نامه ای از سوی دوست

دلتنگی

بارها به دلم میگم تو هم شدی مایه ی عذاب من .

با بغض نگاهم میکند و میگوید یعنی برایشان نبضم نزند ؟؟

با حرفش آتش به جانم میزند و اینبار منم که با نگاه اشک آلودم به او زل میزنم و میگویم برایم چاره ای پیدا کن  

برایم راهی پیدا کن شاید با دیدنشان نبضت آرام گیرد و اینبار اوست که دیگر طاقت ندارد و اشک هایش جاری میشود و میگوید هیچ راهی نیست ...

شاید خدا صدای نبض های دلتنگی ام رابشنود 

نویسنده:سیده فاطمه دانشمند

۲۴ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۵ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

روزگار سلام _قسمت سوم

راستی روزگار تو کی میخواهی به دل آقا مراد بچرخی ؟ دیروز بیچاره زن آقا مراد گریه میکرد و میگفت خدایا دیگر کی قرار است این روزگار به مراد ما بچرخد . ببینم مگر تو اصلا میچرخی ؟

میگم تو نمیدانی اختلاس چیست ؟ مهناز میگفت فکر کنم چیز خوبی باشد چون پسر عمه پدرش از وقتی اختلاس دارد کلی اسباب بازی برای بچه اش خریده .تازه مهناز میگفت یه خانه خریده اند وسط پارک که کلی وسیله بازی دارد.حتی حوض و فواره هم دارد.ولی من هرچه هم باشد دوستش ندارم امروز خودم اشکهای پنهانی زهرا خانم را دیدم که دور از چشم بچه هایش میریخت . بیچاره گریه میکرد و میگفت تمام داروندارمان را با اختلاس از دست دادیم . تازه خودم شنیدم که گفت شوهرش حسین آقا دارد از غصه دق میکند. محمد پسرش دوست خوب من است . فکر کنم او هم مثل پدرش از غصه دق کرده است که دیروز هرچه در مدرسه اصرارش کردم که بریم بستنی بخریم گفت نه من دیگر بستنی دوست ندارم .

تو نمیدانی دق چیست ؟ هرچه هست چیز بدی است که اینگونه مزاج محمد را عوض کرده است . محمد خیلی بستنی میوه ای دوست داشت .

ادامه دارد.....

۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۵ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

یادگاری 3


۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۷ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

خنده های مصنوعی

این خنده هایم را نبین پشتم به گریه های شبانه ام گرم است .

شبانه ایی پر از هق هق خفته در گلو

شبانه هایی پر از خالی ...

پر از هیچ ....

پر از تنهایی


تنها

۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

برووو



با تمام حس داشته و نداشته ام آنچنان روی تمام خاطراتت خط میکشم

که از زیر فرسنگها کینه و دلخوری اثری از تو باقی نماند .

روی تمام اعتقادهایم اسید پاشیدی

برای جبرانش روی عکس حک شده ات در قلبم اسید میپاشم .

چهره جدیدت مبارک دوست قدیمی


تنها

۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۲ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

آهای دنیا

دیگر نه مرا میبینی نه اشکهایم را

اینقدر اشکهایم برایت بی ارزش شده اند که دیگر دلت هم بحالم نمیسوزد !

یادت هست گفته بودی طاقت دیدن اشکهایم را نداری ، پس چرا حالا سیل اشکهایم مایه خنده تو شده ؟!

بی انصاف قلبم از درد به خود میپیچد دوباره دستهایم را بگیر .....

۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۲ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

عصر جمعه ها


عصر جمعه ها بهانه است

تو که نباشی حس تمام عصرها غریب است .

آری عصر جمعه ها بهانه اند ای حس غریب من !


تنها

۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۴ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فروغ بختیاری